سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شیرین ترین رویا
صفحه اصلی وبلاگ
پارسی بلاگ
شناسنامه من
ایمیل من
من در یاهو
 RSS 
اوقات شرعی
سه شنبه 86 اسفند 21 ساعت 2:43 عصردر خاموشی نشسته ام خسته ام در هم شکسته ام

 

یه چند روزه خیلی دلم تنگه به حددی که باعث شد بین این همه مشغله و بعد از این همه غیبت بیام یه سر به وبلاگم بزنم

و این بار به گونه ای دیگر.. می خواهم بنویسم از دلم، خودم و همه چی.

خودم را آماده نوشتن می کنم ولی نمی دانم از کجا و چگونه. اصلا چه بگویم فقط میتوانم بگویم چه روزهای سردیست ای باد، ای طوفان سهمگین دست بردار تا به کی زوزه خواهی کشید و تا کی آباد را خراب خواهی کرد، اصلا چطور دلت می آید..

آآآآآآآه چه روزو روزگاریست. خدایا حرفهایم را می شنوی؟ منم.. همان بنده خطاکارت آیا چگونه سرم را در پیشگاهت بلند کنم چشمهایم را بسته ام تا گرد و خاک اذیتش نکند غافل از این که او کارش را انجام خواهد داد و همیشه می وزد حال دست من است که بایستم یا خودم را در دامنش رها کنم.

چه حرفهای بی درو پیکری.. کیست حرفهایم را گوش دهد؟

واقعا دلم تنگ است...

 


متن فوق توسط: شیرین نوشته شده است| نظرات دیگران ( نظر)
جمعه 86 آذر 16 ساعت 11:20 عصردلتنگ

چه بیرنگه شب من

             بد آهنگه شب من

نگاهی آشنا نیست

          چه دلتنگه شب من


متن فوق توسط: شیرین نوشته شده است| نظرات دیگران ( نظر)
پنج شنبه 86 شهریور 15 ساعت 2:0 عصربلور رویا

بلور رویا

ما تکیه داده نرم به بازوی یکدگر

در روحمان طراوت مهتاب عشق بود

سرهایمان چو شاخهء سنگین زبارو برگ

خامش، بر آستانه محراب عشق بود

 

من همچو موج ابر سپیدی کنار تو

بر گیسویم نشسته گل مریم سپید

هر لحظه میچکد ز مژگان نازکم

بر برگ دستهای تو آن شبنم سپید

 

گوئی فرشتگان خدا در کنار ما

با دستهای کوچکشان چنگ میزدند

در عطر عود و نالهء اسپندو ابر دود

محراب را ز پاکی خود رنگ میزدند

 

پیشانی بلند تو در نور شمع ها

 آرام و رام بود چو دریای روشنی

باساقهای نقره  نشانش نشسته بود

در زیر پلکهای تو رویای روشنی

 

من تشنهء صدای تو بودم که می سرود

در گوشم آن کلام خوش دلنواز را

چون کودکان که رفته ز خود گوش می کنند

افسانه های کهنهء لبریز راز را

 

آنگه در آسمان نگاهت گشوده گشت

بال بلور قوس قزح های رنگ رنگ

در سینه قلب روشن محراب میتپد

من شعله ور در آتش آن لحظهء درنگ

 

گفتم خموش (آری)وهمچون نسیم صبح

لرزان و بیقرار وزیدم بسوی تو

اما تو هیچ بودی و دیدم هنوز هم

 در سینه هیچ نیست بجز آرزوی تو


متن فوق توسط: شیرین نوشته شده است| نظرات دیگران ( نظر)
چهارشنبه 86 شهریور 14 ساعت 11:54 عصربا نام خدا

سلام عرض میکنم خدمت خوانندگان عزیزی که لطف کردین و به وبلاگم سر زدین، به سرزمین رویا، سرزمینی که در اون شیرین ترین رویا رو دیدم رویایی که فقط یه رویا بود و حالا این دل کوچیکه صاحب رویا اومده که اینجا به رویاهاش جون بده.

حالا که اسم وبلاگمو گذاشتم شیرین ترین رویا دوست دارم همه ی رویاهای شیرین رو توش بیارم حتی رویاها و قصه های غمگین آخه تک تکشون برام شیرینن مطمئنا شما هم خوشتون میاد.

با من باشید ازهمین امروز که وبلاگم متولد میشه.

دوستتون دارم.


متن فوق توسط: شیرین نوشته شده است| نظرات دیگران ( نظر)
یکشنبه 86 شهریور 11 ساعت 11:37 صبحپیام

به زودی بروز خواهد شد


متن فوق توسط: شیرین نوشته شده است| نظرات دیگران ( نظر)

درباره خودم
شیرین ترین رویا
شیرین
لوگوی من
شیرین ترین رویا
لوگوی دوستان من

آهنگ وبلاگ من
اشتراک در خبرنامه